گفتگو با بشیر نظری به بهانهی برپایی نمایشگاهی از نقاشی هایش در نگارخانهی کلهر؛
هنر در کرمانشاه وضعیت خوبی ندارد
صدای آزادی- سرویس فرهنگ و هنر: برپایی نمایشگاههای هنری فرصت سبزی است برای روبرو شدن با هنرمندانی که می خواهند گوشه ای از داشته هایشان را برای مردم به ارمغان بیاورند. اینان اعتقاد دارند که «هنر برای همه است» و بر این اساس رهآورد هنریشان را خالصانه تقدیم مخاطب خوش ذوق خود میکنند. «استاد بشیر نظری» اهل شهرستان صحنه و مدرس هنر در دانشگاه های «فرهنگیان» و «فرهنگ و هنر» کرمانشاه است. انسانی که دنیای هنریاش به خاطر اندیشههایش دیدنی و مثال زدنی است. در یک نگاه گذرا براحتی می توانی در آثارش عمق اندیشهورزی را ببنی. هنرمندی که با استفاده از اِلِمان های کُردی مخاطب خاص را به دنیای رازآمیز اسطوره های ازلی می برد و با عنیک خاص خویش دنیای تازه تری پیش رو شما می گشاید و روایت می کند. این چهرهی محبوب نقاشی را در پشت واژه های پیش رو می توانید ببینید:
هادی ضیاءالدینی در نوشته ای کوتاه با عنوان «گامی در مسیر هویت» نگاهی کوتاه به استاد نظری و آثارش دارد:
«انگار نقاش امروز در کارگاهش آسوده نیست. او در دو جنگ همزمان حضوری ذهنی دارد: جنگ و نبردی بی وقفه در غلبه بر آنچه جستجو میکند و نا پیداست و دیگری ستیزی در برابر آنچه پیداست و مدام در هیأت «ایسم»های رنگارنگ حمله ورند .
گزینش بسیار سخت است و دشوار و دشوارتر آنکه، به آنچه در برابرت چیده اند روی گردان کنی و در دنج حضورت با دل همنشین شوی و «بشیر» چنین همنشینی دارد. همنشینی از جنس «خود» از جنس «من» و «ما» و فراتر اینکه از تبار پیش از من و ما و این جز حفظ حرمت خویش نیست. بشیر می کوشد تا بر خندق هنر پیشین ، پلی بسازد آشنا ، از جنس روح به غربت افتاده خویش ، از جنس سلایق سرگردان ملت و مردم خویش .من به تلاش عاشقانه او احترام می گذارم. باشد که رهروی باشد و الگویی تا «ما» نیز، روزی، نه بر شناسنامه دیگران که بر هویت خویش ببالیم»
و حال اولین سوال: «بشیر نظری چگونه خود را برای مخاطبان صدای آزادی و سایت فرهنگی بلوط معرفی می کند؟
متولد ۱۳۵۵ شهرستان صحنه در استان کرمانشاه هستم. از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران لیسانس نقاشی گرفته ام. مسئول انجمن هنرهای تجسمی بسیج هنرمندان کرمانشاه در این ماهها و سالها هستم و مواردی از این قبیل را در کارنامه ام دارم: ۲۰ سال تدریس هنر در آموزش و پرورش،۱۰ سال تدریس در دانشگاههای هنری، برپایی ۵ نمایشگاه انفرادی طراحی و نقاشی،شرکت در بیش از ۲۵ نمایشگاه گروهی طراحی و نقاشی،شرکت در نمایشگاه گروهی اساتید علمی کاربردی در کشور مالزی،برگزار کننده بیش از ۳۰ ورک شاپ طراحی و نقاشی،شرکت در بیش از ۳۰ ورک شاپ طراحی و نقاشی،داور جشنواره های کشوری ، منطقه ای و استانی،جزء ۸ نقاش برتر در جشنواره کشوری ایلام ۱۳۹۰، نفر سوم جشنواره کشوری ایلام ۱۳۹۱،نفر سوم جشنواره منطقه ای حجاب و عفاف لرستان ۱۳۹۰، کسب بیش از ۱۰ عنوان نفر اول جشنواره های استانی نقاشی،چاپ کتاب مجموعه آثار نقاشی،دبیر سه دوره جشنواره هنرهای تجسمی بسیج هنرمندان کرمانشاه و .......
همیشه هنرمندان از اولین سالها و اولین روزهای ورود به هنر با نگاهی خاص یاد می کنند. در آن روزها علاوه بر نقاشی به کدام هنرها علاقمند شدید؟
از همان اوایل به نقاشی علاقمند بودم و خیلی این شاخه و آن شاخه نپریدم.حتی بعدها که به مجسمه سازی و موسیقی و آواز علاقمند شدم، باز تلاش کردم به نفع نقاشی همه را کنار بزنم. چون معتقدم با توجه به بیکرانگی هر کدام از رشته های هنری، باید یک رشته را تا آخر بهصورت حرفهای ادامه داد.
اولین ارتباطتان با هنر از چه زمانی و چگونه شکل گرفت؟
در سال ۱۳۷۵ تربیت معلم شهید دستغیب تهران قبول شدم. ۱۳۷۷ استخدام آموزش و پرورش۱۳۷۸ وارد دانشکده هنرهای دانشگاه تهران شدم و ۱۳۸۳ فارغالتحصیل شدم . اولین ارتباطم با هنر در سال ۱۳۷۰ زمانیکه سال سوم راهنمایی بودم شکل گرفت. آن هم در شهر صحنه و آشنایایم با معلم هنر آن سالها: آقای رضا قنبری. از همان سن ۱۵ سالگی تکلیفم با خودم روشن بود و میخواستم نقاش بشوم. چهار سال دبیرستان با این وجود که رشتهام ادبیات بود، اما برای کنکور هنر تلاش میکردم و میخواستم رشتهی هنر را ادامه بدم.با همهی بچههای روستا فرق میکردم و زمانیکه همهی هم سنو سالانم فوتبال بازی میکردند، من کنار رودخانه یا در حال نقاشی بودم و یا سیر در طبیعت میکردم.
حال از چه زمانی «هنر» برایتان بسیار جدی شد؟
شاید با ورود به دانشکده هنرهای زیبا اولین تجربه در زمینه نقاشی برایم به صورت جدی مطرح شد اما نقطه ی عطف آن، بین سالهای ۱۳۸۰ تا ۸۳ بود که با استاد عزیز زنده یاد «هانیبال الخاص» آشنا شدم. آشنایی با ایشان و سه سال تلمذ در محضرشان، آینده هنریام را بیمه کرد. بهخصوص زمانیکه یکی از طراحیهایش را به من هدیه داد و پایینش نوشت: «برای بشیر که به او امیدوارم». این جمله ی آقای «الخاص» مدام به من انگیزهی کار میدهد و معتقدم روح ایشان نظارهگر عملکرد شاگردانش است.
گرانیگاه آثار شما بیش از هر موجود زنده ای، زن است. زنی که با عینکی سیاهبین دیده می شود؟ آیا این نگاه به عنوان یک اندیشهی ویژه همیشه با شما همراه بوده یا در مقطعی خاص به این مسیرهدایت شدهاید؟
زن برای من موجودی مقدس و الهی است که در طول تاریخ به او ظلم شده است و در کارهای من همیشه به دید موجودی مقدس و فرشتهگونه به آن نگاه کردهام و اگر بخواهم با عینک اسطورهای به این موجود نگاه کنم، میگویم: او همیشه قربانی نیروهای «شر» شده است. زن یکی از جلوه های رحمانی در زمین است. همواره در طول تاریخ چه در جوامع غربی و چه شرقی مورد ظلم قرار گرفته و همواره قربانی افکار نازیبا بوده است. در مجموعهی نقاشی های «زن و دیو» دنیای اطراف زنان سیاه اما خودشان درونی روشن دارند و در عوض موجودات اطراف آنها دنیایی به ظاهر روشن اما باطن و درونی سیاه دارند.
در نقاشیهای شما با نوعی تخیل وهمناک روبروییم . تخیلی که گاه ریشه در زخم هایی «ناسور» دارد. گاهی نیز سرشار از نگاههای اسطورهای است. به طوری که هر اهل نظری با عینک اسطوره ای می تواند شما را متفاوت تر از دیگرانی ببیند که در حوزهی نقاشی در تکاپو هستند. آیا تعمداً این مسیر را انتخاب کرده اید ؟
سوال خوبی است. ببینید! من دوره های کاری متفاوتی داشته و دارم.اولین دوره کاری بین سالهای ۸۲ تا ۹۱ است که در آن با زبانی سمبولیک به فرهنگ بومی خودم پرداختم و موضوع کارهایم زن کورد است.دوره دوم کاری ام زن و دیو است که در آن با زبانی تلخ آدمهایی را به تصویر کشیدم که ظاهری انسانی اما افکاری حیوانی دارند و متظاهر هستند. من در هنرم سعی میکنم هر احساسی که به اطرافیان و جامعه و ...دارم را با تمام صداقت بیان کنم. در واقع مجموعهی «زن و دیو» یک نوع اعتراض بود به این گونه افراد و اینکه همیشه زنها قربانی اینگونه افراد هستند.
مجموعهی زن و دیو در واقع کارهایم را به سمت و سوی اسطورهها برد و این نکته برایم جالب بود که سراسر نظام هستی از ازل تا به ابد در کشاکش دو نیروی خیر و شر هست و مدام این دو نیرو در حال مبارزه هستند. اگر با نگاهی متفاوت و ریزبینتر به جهان اطرافمان نگاه کنیم، هنوز هم آن اسطورهها و نیروهای قدیمی در حال مبارزه هستند و گاهی این و گاهی آن غالب میشود.
آیا در این حوزه به نگاه و نکات تازه ای رسیده اید؟
شک ندارم که در این مسیر راهها و نگاههای تازه همیشه هست. با مطالعه در زمینهی اسطوره ها، رمز گونه بودن دنیای قدیم و آن رازی که در خود نهفته دارد، بیشتر برایم جالب شد و اینکه گذشتگان ما چگونه به دنیای اطرافشان نگریسته اند و چه جهان بینی و اعتقاداتی داشته اند و اینکه اسطوره ها در همهی زمانها حضور دارند اما ممکن است شکل عوض کنند. سالها در زمینهی اسطوره ها «اتود» زدم. شاید هزاران اتود و الان دو ماهی است که به نقاشی آنها با تکنیک رنگ و روغن شروع کرده ام که امیدوارم در یکی دو سال آینده نمایشگاهی از کارهایم با همین نگاه تازهی اسطورهای در کرمانشاه داشته باشم.حتی قصد دارم یک دورهی کاری را به اسطورههای کُردی اختصاص دهم که این امر مستلزم مطالعهی جدی در این زمینه است که امیدوارم فرصتی برایم پیش بیاید
انشاءالله که همینطور باشد و ما مشتاقانه چشم به راه همان روزیم. حال از این دریچه به فضای هنری کرمانشاه سرکی بکشیم. به نظر شما نقاشی در کرمانشاه چه جایگاهی در بین سایر هنرها دارد و چه عواملی می توانند به ارتقای این جایگاه کمک کننند ؟
هنر نقاشی در ایران وضعیت مناسبی که در خور فرهنگ غنی و عظیم آن باشد ندارد. متاسفانه خیلی ها به قول اقای الخاص غرب را کورکورانه تقلید میکنند. به نظر من باید برگشتی به خود داشته باشیم و مسألهی هویت را در اولویت کاری قرار دهیم. نقاشی و در کل هنر در کرمانشاه وضعیت خوبی ندارد. به نظر من پرداختن به هنر و فرهنگ دغدغه ای بس عظیم و بزرگ میخواهد و به قول شاعر : «بر هر چه همی لرزی میدان همان ارزی / زین روی دل عاشق از عرش فزون باشد»
مسئولانی که متولی کار فرهنگی هستند، هیچ دغدعهای در این زمینه ندارند و این روزها دم زدن از کار فرهنگی انگار «باب و مد» شده است و هر کدام از انها سعی میکنند از این غافله عقب نمانند اما در واقع فقط دم زدن خالیاست و متاسفانه در خیلی از مواقع باعث دلسردی هنرمندان هستند
نمایشگاه تازه ی شما به مقوله ی عاشورا توجهی ویژه دارد و از المان های خاص مذهبی و کُردی بهره برده اید. مخاطبان را بیشتر با این نمایشگاه آشنا کنید!
راستش را بخواهید در این مجموعه سعی کرده ام در حد توان اندکی متفاوت تر به مقوله ی عاشورا بپردازم . در این نمایشگاه ۱۶ تابلو نقاشی را با تکنیک «آکریلیک» و با موضوع «عاشورا» ارائه کرده ام. در واقع در این آثار سعی کرده ام با بیانی سمبولیک و متفاوت به مفهوم عاشورا بپردازم.سبک کارها سبک سمبولیسم است .در این آثار سعی کرده ام از نقوش و موتیف های ایرانی و کُردی استفاده کنم. از منظر اسب به مقولهی عاشورا پرداخته ام.کارها ایرانی هستند و در کارها روایتگری هست.در کل من نقاش روایتگری هستم یعنی در کارهایم داستان و روایت وجود دارد.
از منظر اسب به آن نگریستم شاید چون اسب در تمام آیین ها و باورها و رؤیاها و ادبیات و هنرها و در ناخودآگاه آدمی حضوری دایمی داشته همواره مرکوب و محمل و مظروف انسان بوده و هست و سرنوشتش از انسان جدایی ناپذیر است و نماد عقل و تفکر است.مجموعه حاضر حاصل تلاشی ۳تا۴ ساله است که در آن سعی نموده ام به یکی دیگر از دغدغه ها و نداهای درونم پاسخی صادقانه بدهم . مگر نه اینکه هر هنرمندی در نهایت باید به خود و خودشناسی برسد و بتواند درونیات خود را منعکس کند.
هنرمندان همواره نامهایی را عزیز می دارند و سعی شان این است که در فرصت های پیش آمده از آنان تقدیر کنند. شما کدام نامها را شایسته ی این تقدیر می دانید؟
این طبیعی است که من هم با این موضوع همراه و همگام باشم. لحظههای عاشقانه ای که با تک تک این تابلوها سپری کرده ام را تقدیم میکنم به کسی که به من عاشقانه نقاشی کردن آموخت:استاد «هانیبال الخاص» و کسی که در این راه بس دشوار دوست و همسرم بود : «اسماء» عزیز.
حرف آخرتان در این گفتگوی کوتاه!
زمانی که در کلاس زنده یاد هانیبال الخاص مشق عشق میکردم ، بارها و بارها از ایشان می شنیدم که میفرمودند هنرمند باید «صداقت هنری»داشته باشد. شاید سالها طول کشید تا معنی آن جمله ی به ظاهر ساده را فهمیدم و اکنون سالهاست که به آن می اندیشم و سعی میکنم آن را در کارهایم منعکس کنم .
هفته نامه ی صدای آزادی...
ما را در سایت هفته نامه ی صدای آزادی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : ahangarnezhado بازدید : 167 تاريخ : شنبه 20 خرداد 1396 ساعت: 14:01