▫️اگر این نظر ژان بودریار را بپذیریم که : «فرهنگ همواره در حال تولید است و با هدایت رسانهها دائماً تغییر می کند؛» آن وقت تکلیف مدیریت فرهنگی را هم تا حدودی آشکارا میبینیم. چنین مدیریتی در چنین ساحتی همزمان از دو پیشرانهی دانش و هنر بهره میجوید.▫️کلمات کلیدی جمله بودریار «تولید مستمر» و «هدایت رسانهای» هستند. دو اصلی که در پنجرهای کوچکتر با مدیریت فرهنگی جامعهی ما گره خوردهاند. در هر زمانی بنا به شرایط ویژهی خود، هنر در زایش و جوشش و پویش است. چرا که هنر جدا از ساحت آیینگی لاکانی، همواره نقشی آیینهگرانه دارد. رسانه در این زمانهی فرانو نیز نان شب ساکنان جهان است. پس الزامی جدی وجود دارد که در عرصههای مدیریت فرهنگی، به این دو کلانسوژه، توجهی بسیار جدی صورت گیرد.▫️در روزگاری که مدام با تحولات در نظریههای فرهنگی روبروییم، باور دارم که چیرگی دانشورانه بر تجربههای مدیریت سنتی ارجح است. چون مدیرانی با رزومههای بلندبالا داشتهایم که عملاً در عرصهی مدیریت، کمیتشان بسیار لنگ بوده است. اما این چیرگی علمی باید با شناخت عمیق زمین فرهنگی و کف خیابانهای فرهنگ، همخوان و همخون باشد.▫️تجربه نشان داده است که اگر مدیری در حوزههای فرهنگی ناآشنا و ناتوان باشد، دیگر اهرمهای مدیریتیِ موازی به او نگاهی فروکاستگرانه دارند و دایره اختیاراتش را تنگ و تنگتر میکنند. به طوری که دیگر حوزهی نفوذشان از اتاق نمور مدیریتشان فراتر نمیرود. آنها عموماً با مطالبات جدی اهل فرهنگ روبرو هستند. تا جایی که در مقابل مطالبات بحق آنان درمیمانند و راهکار را متوسل شدن به دلالان می بینند. از هر هنری یک نفر برایشان کافی است. از تئاتر یک نفر، از رسانه یک نفر از ادبیات یکی و قس علی هذا… و در نهایت از آنه, ...ادامه مطلب