با اجازۀ بزرگترهای شعرحاشیه ای بر متن جشنواره شعر فجر در کرمانشاهجلیل آهنگرنژاد - صدای آزادی: چرا باید این گونه باشم؟ یکی دوبار می خواهم در مقابل این همه جمعیت یک سیلی آبدار بزنم به بیخ گوش خودم. آخر چرا از هیچ شعری لذت نمی برم؟ از اواسط برنامۀ جشنوارۀ بینالمللی شعر فجر در کرمانشاه این دستور از قلبم می رسد اما عقل می گوید نه!زمستانی بی روح بر کرمانشاه سایه انداختهاست.از پله های ورودی تالار انتظار دارم بالا می روم و با خودم درگیرم. برای چه آمدهام؟ این سوال تا پایان مراسم در گوشۀ ذهنم به من «چشمغُره» می رود. وارد تالار می شوم. برنامه آغاز شده و عده ای چند «تاج گل»! می آورند. فکر می کنم که این تأخیر در تزئین، جزئی از برنامه است اما کسی به طعنه می گوید:« تازه یادشان افتاده ...» نیمی از صندلیهای سالن کم کم پُر می شوند. ردیف اول را «مفاخرالادب» ها پُر کرده اند. محقق، بهمنی، قزوه، کاکایی، امینی، کاظمی،بیگی و... گُل سرسبد جشنوارهاند. مجری(غلامرضاطریقی) با صدایی که انگار از آن سوی تپهماهورهای خستگی میآید، نام مهمانان را بر زبان می راند تا پشت تریبون بیایند. با احترامی خاص به طریقی به غلامی شان رضایت می دهد. در همین لحظات اولیه حسم با این صدا کنار نمیآید. اگر جای او باشم، مجری مراسماتی اینچنینی نمیشوم.مسیر جشنوارۀ بین المللی را در میان ترافیکی آرام به تنهایی طی می کنم. یادم می افتد, ...ادامه مطلب